anisaanisa، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

مگه میشه خدا دعای این دستای کوچیک و قبول نکنه

هر وقت میگیم خدایا آنیسا جون و نگه دار  دستای کوچولوت و اینجوری میگیری عزیزم خدا حفظت کنه و همیشه سالم باشی عمرم واسه مامان و بابا هم دعا کن دعا این دستای کوچولو همیشه براورده میشه دوست دارم ...
5 مهر 1390

مگه میشه خدا دعای این دستای کوچیک و قبول نکنه

هر وقت میگیم خدایا آنیسا جون و نگه دار دستای کوچولوت و اینجوری میگیری عزیزم خدا حفظت کنه و همیشه سالم باشی عمرم واسه مامان و بابا هم دعا کن دعا این دستای کوچولو همیشه براورده میشه دوست دارم ...
5 مهر 1390

بدون عنوان

  من و تو سه روز تعطیلی ...با تو بودن چقد خوبه عزیزم مامان و ببخش که تنهات میزاره...دوست دارم عزیز دلم مامان سه روز تعطیل بود اداره نرفت چقد دوست داشتم وقتی مجبور نبودم ساعت 7 صبح بیدارت کنم و به میل خودت بیدار میشدی بدیش این بود که بعد از سه روز صبح دوست نداشتی از مامان جدا بشی مامان هم همینطور ولی چون مادر جونت(مامان مامان) و خیلی دوست داری تا رفتی دیدیش خندیدی و پریدی بغلش آخه مادر جون مریض بود 2 هفته رفته بودی خونه پدر جون پیش عمه ها اونجا هم بهت خوش گذشته بود عزیزم خونه ما به مادر جون نزدیکه چند شبه که شبا دوتایی میریم اونجا تو 1 ساعت بازی میکنی دوباره می یایم خونه می خوابی بابائی هم از این فرصت استفاده میک...
5 مهر 1390

بدون عنوان

من و تو سه روز تعطیلی ...با تو بودن چقد خوبه عزیزم مامان و ببخش که تنهات میزاره...دوست دارم عزیز دلم مامان سه روز تعطیل بود اداره نرفت چقد دوست داشتم وقتی مجبور نبودم ساعت 7 صبح بیدارت کنم و به میل خودت بیدار میشدی بدیش این بود که بعد از سه روز صبح دوست نداشتی از مامان جدا بشی مامان هم همینطور ولی چون مادر جونت(مامان مامان)و خیلی دوست داری تا رفتی دیدیش خندیدی و پریدی بغلش آخه مادر جون مریض بود 2 هفته رفته بودی خونه پدر جون پیش عمه ها اونجا هم بهت خوش گذشته بود عزیزم خونه ما به مادر جون نزدیکه چند شبه که شبا دوتایی میریم اونجا تو 1 ساعت بازی میکنی دوباره می یایم خونه می خوابی بابائی هم از این فرصت استفاده میکنه و ...
5 مهر 1390